- آخ - چی شد؟ مرد از توی اتاق صدا زد. زن قد علم کرد. سرش را دست کشید و در کابینت را بست. قطره ی درشت اشکی روی گونه ی کبودش غلطید. صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...
برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 44
برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 50
لبخند میزنم با نیمِ صورتم که سوی توست و عشق در چشمم میدرخشد. نیم دیگرم اما از پنجره به بیرون پاشیده. صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...
برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 58
پیمبرانی از جانب بهار،
که جوانه های خفته را
به معجزه ی نوازشی
در خاک قلبم بیدار می کنند.
صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 78
سرآغاز نیستی ست؛
و شاخه ها
-از زمستان بازآمده-
دندان بر لب می فشرند،
چشمهاشان را می بندند و
جوانه می زنند..
صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...
برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 62
دارد
در دستهام یخ می زند و
دیگر
نای "ها کردن" ندارم...
صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 64
برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 74
برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 161
برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 70
برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 62