صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)

ساخت وبلاگ

- آخ - چی شد؟ مرد از توی اتاق صدا زد. زن قد علم کرد. سرش را دست کشید و در کابینت را بست. قطره ی درشت اشکی روی گونه ی کبودش غلطید. صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 44 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 4:01

چیزی درِ گوشش گفت وفووووت.بالا و بالاتر.نقطه‌ای شد و رفت.رفت و رفت.از سرِ تپه‌های دوشادوش و دشت‌های خاموشکوههای پر ز برف و دریاهای ژرفجنگل‌های گشن و ریگزارهای داغشهرهای درهم و کوچه‌های بن‌بستآسمان‌خراش‌ها و کلبه‌های کاهگلیدشت‌های پر ز مین و عروسک‌های نیمه‌جان مدفونپرچم‌های نیم‌افراشته و دهان‌های پر ز خونکودکان نیم‌برهنه و لاله‌های واژگونگذشت وجاییکنار دهان‌های بسته و گلوهای پرآوازچشمهای خالی و زخمهای بازآرام سر به دوشی نهاد و گفت:دوستت دارم. صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...ادامه مطلب
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 50 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 4:01

لبخند می‌زنم با نیمِ صورتم که سوی توست و عشق در چشمم می‌درخشد. نیم دیگرم اما از پنجره به بیرون پاشیده. صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 58 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 4:01

دستهایت

پیمبرانی از جانب بهار،

که جوانه های خفته را

به معجزه ی نوازشی

در خاک قلبم بیدار می کنند.

صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 21:31

تولد

سرآغاز نیستی ست؛

و شاخه ها

-از زمستان بازآمده-

دندان بر لب می فشرند،

چشمهاشان را می بندند و

جوانه می زنند..

 

صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 21:31

دستان کوچکش

دارد

در دستهام یخ می زند و

دیگر

نای "ها کردن" ندارم...

صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 21:31

دنیای کوچکی هست درست زیر شقیقه هایم که در آن آزادانه جیغ می کشم... There's a small world --Right undeeath my temples-- where I can scream freely... صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...ادامه مطلب
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 21:31

پریشان‌گیسو! رقصيدنت را در باد دوست می‌دارم و صدای پاهات را در چاله هاى كوچك آب. پریشان‌گیسو! اينجا دوباره پاييز است و باران نقش خيالت را از كوچه می‌شويد... صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...ادامه مطلب
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 21:31

سکندری خوردم و پرت شدم، انگار به هزار سال پیش. پدر پشت روزنامه‌ی عظیمش پنهان شده بود و مادر سفارش زن‌های همسایه را تُندوتُند به هم می‌دوخت. روی علاءالدین بخار کتری کوچکی به قژقژ چرخ‌خیاطی ولنگار و بی‌ صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...ادامه مطلب
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 21:31

سرفه‌ی خشکی کرد. توی تخت کوچک سفری‌اش مثل کودکی مچاله شده بود. آب خواست. نیم‌خیز شدم و لیوان را نزدیکش بردم. بی‌پناه می‌نمود، مثل کودکی که سال‌ها پیش زیر آفتاب تابستان ضجه می‌زد و به نام بلند می‌خواند صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱)...ادامه مطلب
ما را در سایت صبح تابستان (زمزمه در غربت ۱۱) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylittlemoments بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 21:31